هر نوع تاييد يا تخريب افراد و نهادها در وبلاگها و سايتهاي اينترنتي به نام نويسنده اين وبلاگ، كذب محض و غيرقابل استناد است. تادانه هرگز در هيچ وبلاگي پيغام نميگذارد
قرار است اينجا با هم گپي بزنيم و اگر حالش را داشتيد براي خودتان چايي يا قهوهاي دم كنيد و اميدوار باشيد بعداز خواندن اين ستون، رغبت پيدا كنيد باز گذرتان به اين طرفها بيفتد. پس لطفا به نام ستون دقت كنيد كه «با چشمان كاملا بسته» اين يادداشت را بايد بخوانيد.
تصور ميكنم از اهالي اين حوالي هستيد و ميخواهيد چند دقيقهاي حرفهايي را بشنويد كه تا به حال نشنيده ايد و اگر هم شنيده ايد، نشنيده از آن گذشته ايد. پس لطفا با چشمان كاملا بسته، بقيه اين كلمات را دنبال كنيد.
گام اول: وقتي ميخواهيد بنويسيد چشمانتان را كاملا ببنديد و هيچ فكر نكنيد قرار است داستاني بنويسيد تا جاودانه بماند.
تحليل اين جمله:
«وقتي» يعني زماني كه مشخص كردهايد و قرار است چند دقيقهاي خودتان باشيد. قبول كنيد نوشتن يعني چند دقيقهاي «خود» بودن و تلاش براي «خود» ماندن و رسيدن به «خود».
«مي خواهيد» يعني اينكه قبول كرده ايد ميخواهيد. اگر نميخواستيد كه وقتي براي خودتان نميگذاشتيد و نميرسيد به ميخواهيد.
«بنويسيد» تا ننويسيد نميرسيد به وقتي كه ميخواهيد. پس شما وقتي را انتخاب كرده ايد و حالا ميخواهيد بنويسيد.
«چشمان تان» بهترين عضوي كه خيليها فكر ميكنند بايد وقت نوشتن باز باشد، بايد بسته بماند تا بتوانيد برسيد به اصل وجودي اين كلمات؛ يعني نوشتن.
«كاملا» قبول كنيد هيچ وقت به نوشتن نميرسيد اگر «كاملا» و «دربست» نخواسته باشيد كاري را بكنيد و اين كار چه بهتر كه نوشتن باشد كه نياز دارد به شما و شما نياز داريد صد البته به آن.
«ببنديد» تا دري را نبنديد ز حكمت در ِ ديگري به رويتان باز نميشود و تا چشمان تان را كاملا نبنديد، كاغذ و كلمه نميآيد به اختيارتان تا چشم و گوش شما بشود و آني بيايد به كلمه و در اختيارش بگيريد كه همه همراهي كنند با شما.
«هيچ» كلمهاي است آشنا اما نسبي و به همان نسبت، مطلق. پس به اين كلمه توجه داشته باشيد كه آينده از آن شماست.
«فكر نكنيد» قبول كنيد حالا كه قصد كرده ايد و نشستهايد و چشمان تان را كاملا بسته نگه داشته ايد، ديگر وقت فكر كردن نيست و حالا وقت، وقت عمل است.
«قرار» بدون قرار كاري از پيش نميرود و بهترين قرار، قراري است كه با كلمه گذاشته ايد و اگر خوش قرار باشيد، قرارتان با اين عنصر جادويي برقرار ميماند.
«داستان» همين كه نشسته ايد روبه روي معبدي به نام نامي «كلمه» خود به خود، دست به سينه نشسته ايد و به همين دليل، اين شما نيستيد كه مينويسيد، بلكه آني كه بايد، شما را مينويساند.
«جاودانه» خنده دارترين عنصري كه آدمهاي بسياري را هميشه گمراه كرده و به نيستي رسانيده است.
حالا شما حاكم مطلق جايي هستيد كه مال خود خودتان است و آماده ايد بنويسيد. فقط لطفا و لطفا منتظر نمانيد تا ستون بعدي برسد و خودتان را گول نزنيد كه از قديم گفتهاند از اين ستون به آن ستون فرج است. فرج و پيروزي از آن كساني است كه تا ستون بعدي، خود تكيه دادهاند به كلمه.
نتيجه: وقتي ميخواهيد بنويسيد چشمان تان را كاملا ببنديد و هيچ فكر نكنيد قرار است داستاني بنويسيد تا جاودانه بماند.
* منتشر شده در روزنامه «تهران امروز» پنجشنبه 5 خرداد 90 صفحه 16